در دفاع از دولت طبقه کارگر در مقابل ضد دولت گرائی

 (بخش دوم)           رحمت خوشکدامن

                                                           

اتوریته

 

موضوع دیگری که درمقاله  "رفرمیسم زیر پوشش ضد دولت گرائی" به آن پرداختم ، مفهوم اتوریته بود . من در آنجا نوشتم  که در جوامع طبقاتی نمی توان از دست دولت خلاص شد . برای توضیح و روشن کردن این موضوع به مقاله انگلس ( در باره اتوریته ) استناد کردم . چرا که چنین اعتقادی دارم که ( انگلس) به طور روشن و واضح این موضوع را توضیح می دهد . و من براساس نقل قولی از او نوشتم  که اتوریته یعنی تحمیل اراده یکی بر اراده دیگری . و در توضیح این موضوع گفتم که اگر کسی به تنهایی و دور از روابط اجتماعی زندگی کند سخنی از اتوریته نمی تواند در میان باشد . و بعد ماجرای  روبینسون کروزئه  که به تنهایی در جزیره ی دور از روابط اجتماعی زندگی می کرد مثال آوردم و توضیح  دادم که تنها با رشد تولید و اجتماعی شدن آن ، مسئله ای بنام اتوریته مفهوم پیدا می کند . برای آنکه بیشتر توضیح داده باشم تولید کننده کوچکی را نمونه آوردم  که در محل کار خود ( کارگاه تولیدی خود) تمام مراحل تولید( یک کالا )را خودش بدون کمک شخص دیگری انجام می دهد . در چنین شرایط تولیدی کسی وجود ندارد که او بتواند اراده خود را به او تحمیل نماید . اما با رشد و تکامل تولید در حوزه های متعدد کار، تولید از عمل جداگانه فرد تولید کننده بیرون می آید و تبدیل به عمل اجتماعی می گردد. در چنین وضعیتی تحمیل اراده سرمایه دار و کارفرما برکارگران معنا می یابد. در آن مقاله این موضوع را توضیح دادم  که وقتی براساس انقلاب اجتماعی طبقه کارگر موفق می گردد که دولت بورژوازی را در هم بشکند و خود را به صورت طبقه حاکم  متشکل سازد  اتوریته از بین نخواهد رفت بلکه شکل آن تغیر می کند. اتوریته ای که دیگر به صورت دموکراتیک وجود دارد و تفاوت کیفی با اتوریته بوروکراتیک دارد .

رفیق روزبه بجای نقد این نظر می نویسد :

" درحالی که جهان مالامال از معضلات بی شمار و از جمله منازعه اتوریته ها برای سرکردگی است ، معلوم نیست که چرا هر زمان سخن از نقد اتوریته و دولت مقدس ( بر وزن خانواده مقدس !) درمیان باشد ، نبض ( انقلابی ) ر. رحمت شروع به بالا رفتن می کند و زیادی هم بالا میرود ! در نزد وی شاخص انقلابی و رفرمیسم ( و ایضا کافر و مسلمان بودن ) ، وابسته به میزان ایمان و دلبستگی به اتوریته و ازجمله اتوریته های سوسیالیستی و علی الاخص اتوریته ای به نام " دولت سوسیالیستی " است . اتوریته ای که با زدن رنگ و لعاب سوسیالیستی ، برای خود مشروعیت دست وپا می کند ." او در کمی پائین تر چنین ادامه می دهد : " اما افسوس ! از زمانی که زمین مرکزعالم انگاشته می شد و مخالفانش به شعله های آتش افکنده می شدند ، از همان زمان وبسی جان سخت تر از آن ، اتوریته هم برای مومنین به آن مرکز ، قفل هستی جامعه را تشکیل می داده که شیرازه نظم جامعه و جهان بینی آن ها با آن سرشته شده و بسیار بسیار بیشتر از تقدیس مرکزیت زمین به خورشید قربانی گرفته و می گیرد . با شیراندرون شد و با جان به در شود !آیا اذعان به شر و آن همه شیفتگی در کاربرد آن ، ما در میان مدعیان رهائی با یک ماکیاولیسم نیرومند که هدف وسیله را توجیه می کند مواجه نیستیم ؟ گفته می شود که دولت شری است که در بهترین حالت بورژوازی برای پرولتاریا به ارث می گذارد . ارث معمولآ با مناسبات خانوادگی پیوند دارد . آیا پرولتاریا باید این شر را به آغوش یگیرد !؟ اما واقعیت آن است که بورژوازی ارث خود را برای کسی جز "خانواده مقدس" باقی نمی گذارد . برتجربه پروژه دولت سازی سوسیالیستی ، معلوم گشت داشتن انتظار از دولت ، این اتوریته مشرف برجامعه که تن به پژمردگی و مرگ خود خواسته و داوطلبانه بدهد ، انتظاری عبث است . "

می بینید هیچ نشانه ای از نقد در این نوع بازی با کلمات نمی توان یافت . او فکر می کند که با نقد اخلاقی و در دنیای مجازی می توان از شر دولت خلاص شد. ولی واقعیات سرسختند و با این چیزها نمی توان  قدمی برای تغییر و دگرگون کردن آن برداشت. دولت و اتوریته چیزی ست که پس از نابودی دولت سرمایه داری به شکل دیگری ادامه حیات خواهد داد. نظام سوسیالیستی خود به خود در بطن نظام سرمایه داری ساخته نمی شود. این تفاوت اساسی را نباید از یاد برد که  اگر سرمایه‌داری بدون کسب قدرت سیاسی توانست در بطن جامعه فئودالی از نظر اقتصادی – اجتماعی شکل بگیرد ، نظام سوسیالیستی خود بخود در بطن نظام سرمایه داری زاده نخواهد شد. سوسیالیسم باید ساخته شود . اگر در بوجود آمدن نظام سرمایه داری قدرت سیاسی بورژوازی نقش اصلی را بازی نمی کند، در ساختن سوسیالیسم دقیقآ عکس آن است . طبقه کارگر بدون کسب قدرت سیاسی نمی تواند چنین کاری را انجام دهد . به عبارتی می توان گفت نقش دولت در ساختن سوسیالیسم بسیار اساسی و کلیدی ست. از اینرو هر گونه کم اهمیت دادن به نقش دولت کارگری چیزی جز خلع سلاح طیقه کارگر نمی تواند معنای دیگری  داشته باشد.  با شعار دادن نمی توان بجای رسید بلکه باید دید که چه کار می توان کرد تا دولت کارگری و اتوریته کارگری ، دولتی که بر اراده کارگران و زحمتکشان استوار است کارکرد دمکراتیک تری داشته باشد .

نمی توان بدین علت که " جهان مالامال از معضلات بی شمار و از جمله منازعه اتوریته ها برای سرکردگی است " به جنگ دولت و اتوریته رفت و آن را نابود کرد. باید راه را از چاه  تشخیص داد.  رفیق روزبه نباید دلش را خوش کند که در نوشته های تا کنونی اش به نقد دولت و اتوریته پرداخته است . او حتی نتوانسته در مورد ادعای خود که چرا نظر انگس در باره اتوریته در شرایط کنونی نادرست است  به جز حرفهای کلی و کلیشه ای چیزی برای گفتن ندارد . ببنید او در اثبات ادعای خود چه می نویسد :

" مفاهیم و نظرات اندیشمندان و نظریه پردازان وقتی از بستر زنده خود، از زمان و مکانی که آن ها معنا و حیات می بخشد ، از شرایط و دلالت ها و لاجرم محدودیت های زمانی و مکانی خود خارج شوند ، به شمایل و کلیشه های مقدس و مطلق بی زمان و مکانی تبدیل می شوند که حتی تجربه های بزرگ و درناکی به درازنای 150 سال هم نمی تواند گردی بر عارضه آن ها به نشاند . نوشته انگلس در مورد اتوریته هم بطور طبیعی خالی از این نوع محدودیت ها و نارسائی ها نیست ، اما وقتی از زمان و مکان و دلالت ها و محدودیت زمانه خود خارج می شود و تجربه های 150 سال پس از خود را نادیده بگیرد ، با توجه به بسط آن در خارج از ظرف زمانی ، حتی دیگر نظر انگلس هم نیست . سنگر گرفتن در پشت این گونه نقل قول ها و تبدیل کردنشان به کلیشه های مقدس معنائی جز راندن حکم و اتوریته مردگان بر زندگان ندارد .  "

براستی چرا رفیق روزبه به بررسی این موضوع نمی پردازد و دلایل خود را ارئه نمی دهد چرا او فکر می کند که هر فردی دیدگاهش با نظریه انگلس و یا نظر مارکس و یا هر شخص دیگری یکی باشد به مفهوم سنگر گرفتن در پشت قدیسین است . چرا او سعی نمی کند برای اثبات ادعای خود حتی یک دلیل کم اهمیت بیاورد ؟ شعار و بازی با کلمات و سفسطه مشخصه نوشته او را تشکیل می دهد.  او می گوید :

 " گفتم جهان اشباع از اتوریته و منازعه اتوریته ها برای سرکردگی است ، اما در این میان افزودن اتوریته ای بر اتوریته های موجود ، گیرم با رنگ و لعاب " سوسیالیستی " که دیگر دورانش به عنوان یک پارادیم هم سپری شده است ، تداوم همین جهان جهنمی است و نه راهی برای رفتن به فراسوی آن . این ادامه همان داستان کهن جوامع مبتنی برسلطه است . برای پیش رفتن باید با نظرات و دست آوردهای گذشته به شیوه علمی و در بستر زمان و ارجاع به تجربه ، و پیوند تئوری و پراتیک (پراکسیس) بهره برد . "

 حال یکی بیاید از رفیق روزبه بپرسد که چرا ؟ او هیچ پاسخی برای توضیح و جواب این پرسش ندارد ! از اینروست که من می گویم هیچ جنبه ای از نقد در بازی با کلمات او وجود ندارد و او بی جهت زور می زند که طرفداران دولت کارگری را به ماکیاولیسم متهم کند. چرا که اولا من براین اعتقادم که برای رسیدن به هدف مقدس نمی توان از شیوه های نامقدس استفاده کرد ، اگر چنین باشد به تدریج شیوه های نامقدس جای هدف مقدس را خواهد گرفت و هدف مقدس به فراموشی سپرده خواهد شد . دوما در اینجا از دو پدیده متفاوت حرف می زنیم . یکی دموکراتیک و دیگری بوروکراتیک . و این هیچ ربطی به دولت سازی سوسیالیستی ندارد که او فکر می کند که ما کمونیستها تنها با تغییر نام چنین قصدی داریم .  و می دانیم اعتقاد به دولت کارگری اعتقاد به دموکراسی در تقابل با ماکیاولیسم قرار دارد . اگر او به مفهوم ماکیاولیسم توجه می کرد پی می برد که به طرفداران دولت اکثریت بوسیله اکثریت (دولت کارگری) چنین وصله ناجوری نمی‌چسبد. البته این با توجه به چارچوب فکری که او برای خود ساخته است ، شاید طبیعی به نظر رسد . همانطور که برای او دولت کارگری و یا سوسیالیستی هیچ مفهومی جز عوض کردن نام ندارد ، در رابطه با اتوریته نیز فکرمی کند که تنها یک نوع اتوریته وجود دارد و آنهم اتوریته است بوروکراتیک . 

ازاینرو یا رفیق روزبه نمی داند که چه می گوید و با ایجاد اغتشاش در موضوعات متعدد فقط موجب گیجی و سردرگمی برای کارگران و زحمتکشان  می شود یا اینکه می داند چه می گوید و درمبارزات طبقه کارگر برای کسب قدرت سیاسی ( اگر این گرایش وزنه ای باشد ) و اعمال اتوریته سیاسی سنگ اندازی می کند. در هر دوحال در راستای منافع طبقاتی کارگران نیست.

من بنا به دلایل زیر به دولت کارگری و اتوریته سیاسی که برپایه دموکراسی توده ای است اعتقاد داریم : 1- چنانکه در بالا گفتم کارگران برای آنکه بتوانند سوسیالیسم را در حوزه های اقتصادی –سیاسی- اجتماعی سازمان دهند به دولت نیاز دارند . سوسیالیسم برخلاف جوامع ماقبل سرمایه داری خودبخود بوجود نمی آید بلکه باید آنرا ساخت . از این رو ما کمونیستها به دوره گذار اعتقاد داریم و دولت این دوره گذار را نیز چیزی غیر ازدولت کارگری نمی دانیم .2- پس ازنابودی دولت بورژوازی توسط یک انقلاب اجتماعی ، بورژوازی تمام تلاش خود را خواهد کرد تا شرایط گذشته را بازگرداند ، از اینرو دست روی دست نخواهد گذاشت و به تماشای دولت کارگری نخواهد نشست ، بلکه با تمام نیرو برای نابودی دولت نوپای کارگری تلاش خواهد کرد . تجربه کمون پاریس و انقلاب اکتبر نشان داد که آنها برای بازگرداندن بهشت از دست رفته شان از هیچ تلاش و جنایتی کوتاهی نخواهندکرد . بدون دولت و بدون اتوریته و قدرت کارگری نمی توان با بورژوازی مقابله کرد . 3-برای حل تضادهایی که مردم در دوره گذار با آن مواجه هستند ما نیاز به دستگاه و نهاد عمومی داریم که آنها را برطرف سازند.

من در مقاله قبلی ام پس از بررسی موضوع دولت و اتوریته از فرایافت سه گانه ای که رفیق روزبه در نوشته اش می آورد این نتیجه را به دست دادم که رهنمودهای او چیزی جز رفرمیسم مطلق را بیان نمی کند . رفیق روزبه از این خصلتبندی به شدت برآشفته است و از همان ابتدای پاسخش به من با خشمی هستریک نوشته اش را آغاز می کند و تلاش می کند که این موضع را اثبات نماید که من در نظرات او دست برده ام و آن ها را بنا به دلخواه خود جرح و تعدیل نموده ام . حال ببنیم که آیا رفیق روزبه در این ادعای خود بر حق است یا نه ؟ من بر اساس مقاله رفیق روزبه به نام " دولت جهانی سوسیالیستی " یک تناقض تمام عیار!" گفتم که او " درپایان مقاله اش / فرایافت سه گانه ای / را طرح می کند که با بررسی آن می توان به نتایج عملی گرایش او پی برد . و گفتم که فرایافت اول او عبارت است اینکه : " برای امحاء دولت هم چون نیروئی جدا از جامعه و حاکم برفراز آن ، هم چون یک اصل رهائی بخش باید پای فشرد ." من گفتم که اولین فرایافت رفیق روزبه پای فشردن روی امحاء دولت است . ما به رهنمود او گوش می دهیم و پای مان را محکم روی امحاء دولت می فشاریم ! ( این چیزی است که من از نوشته او نقل کردم و چیز من درآوردی نیست .) و نیز گفتم که او برای این پای فشردن پیشنهاد تکمیلی دارد و می گوید : "برای آن مدافعان سوسیالیسم و کارگران و زحمتکشان باید قبل از هر چیز خود را از چنبره خفه کننده همذات پنداری با دولت ها هم چون راه نجات ، حتی دولت های به اصطلاح خیلی خودی ( همانند دولت سیریزا در یونان ) بیرون بکشند تا بتوانند به اهرم فشار واقعی برای امحاء دولت ها وپژمرده ساختن آن تبدیل شوند . " این دوقسمت که از او نقل کردم ، تز اول اورا تشکیل می دهد . او می گوید برای آنکه این نیروها به اهرم فشار واقعی تبدیل گردند ، باید از چنبره همذات !! پنداری نیز بیرون آیند . تنها پس از بیرون آمدن از این چنبره است که این فشارمی تواند در جهت امحاء دولت و پژمرده !! ساختن آن ها تبدیل شوند . " من در مقاله " رفرمیسم زیر پوشش ضد دولت گرائی " گفتم که رفیق روزبه فکر می کند که ما با پای فشردن و تاکید نمودن روی امحاء دولت می توانیم امر پژمرده شدن دولتها را سازماندهی کنیم .  و پرسیدم مگر می شود که با پافشاری امر پژمرده کردن دولت راسازمان داد ؟ مگر روشن نیست که دولت سرمایه داری نمی تواند و نمی خواهد پژمرده گردد ، بلکه باید آنرا درهم شکست و به جای واقعی اش که زباله دان تاریخ نام دارد پرتاب کرد . شما براین اعتقادید که من نظرشما را تحریف نمودم و بنا به دلخواه خود در آوردم . ولی مگر نقل‌قول بالا از نوشته شخص دیگری ست که چنین ادعای دارید ؟ رفیق  شما می گویید برای امحاء دولت اولآ بر روی اصل امحاء دولت باید پافشاری کرد دومآ باید به هیچ دولتی متوهم نبود . مگر راه پیش نهادی شما چیز دیگری است ؟ شما در تز دوم خود می گویید : " در راستای امحاء دولت و تا لحظه تحقق آن ، نحوه مواجه با دولت های موجود حائزاهمیت است . " شما پس از اشاره به کارکرد دوگانه دولت ها پیشنهاد می کنید که  خواسته های سوزان  توده های زحمتکش را به دولتها باید تحمیل کرد . من عینآ نوشته تان را در اینجا نقل می کنم : "از اینرو تا آن جا که به جنبش های اعتراضی و نیروهای چپ و مترقی مربوط می شود از یک سو می توان و باید با تحمیل مطالبات اجتماعی بویژه مطالبات سوزان و فراگیر با تکیه برفشارهای اجتماعی طبقات فرودست و نه دخیل بستن از بالا و مشارکت در قدرت رفرم های معینی را در حوزه ها مختلف اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و زیست محیطی به دولت ها تحمیل کرد بی تردید چنین رفرم های هیچ گاه بسنده و حلال معضلات نخواهند بود اما راه گشای حرکت مستقل و نیرومند چرا . " وشما در تز سوم خود نیز می گویید که این مبارزات رفرمیستی در حوزه های مختلف  می تواند " دو سر فصل اصلی پژمردن دولت ، تقویت خودگردانی و جامعه خود گردان از یک سو و سازمان دادن اقتصادیات مبتنی برنیازها و ارزش مصرف و نه مبادله برای سود و انباشت سرمایه از سوی دیگراست " را سازمان دهد . و همه اینها را بدون کسب قدرت سیاسی ممکن می دانی !!  و جالب اینجا که چنین تصور می کنی که با چنین اقداماتی رفرمیستی می توان حرکت مستقل و نیرومند توده ای را سازمان داد و پژمرده شدن دولت را مشاهده کرد !

من درمقاله " رفرمیسم زیرپوشش ضد دولت گرائی " با توجه به این رهنمودهای رفرمیستی که خود او نیز آنها را رفرمیستی نامیده است گفتم : این همه سروصدا این همه هیاهو آخرش به ما می گوید که برای مطالبات رفرمیستی مبارزه کنیم . و نتیجه گرفتم راهی که او به ما پیشنهاد می کند راه نیست حتی سراب هم نیست ، رفرمیست مطلق است که راست ترین سازمانهای رفرمیستی نیز با این صراحت نمی توانستند این موضوع را بیان کنند . آیا من چیزی خلاف درک و دیدگاهی که در نوشته شما طرح گردید بیان نمودم ؟   اما مگر گرایش فکری که از آن دفاع می کنید می تواند رهنمودهایش فراتر از رفرم پیش رود ؟ شما چه بخواهید و چه نخواهید رهنمودهای تان نمی تواند از خواستهای رفرمیستی فراتر برود. آخر چگونه می توانید از رفرمیسم خلاص شوید وقتی که مبارزه برای کسب قدرت سیاسی را نمی‌پذیرید !  وقتی که مبارزه برای کسب قدرت سیاسی هدف اصلی یک نیرو یا یک گرایش و یا ... نباشد ، میدان را برای نیروهای دیگر خالی خواهد کرد و عملا مبارزات کارگری از چارچوب رفرم فراتر نخواهد رفت ، جز اینکه آن نیرو و یا ... خلاف نظرش عمل کند، یعنی همان اتفاقی که در کمون پاریس در سال 1971  افتاد . دولت کمون که اکثریت آن را آنارشیستها تشکیل می دادند در عمر کوتاه 72 روزه خود  دمکراتیک ترین اراده کارگری و توده ای را به جهانیان نشان دادند  که انگلس در جمع بند خود از کمون پاریس از آن به عنوان ریشخند تاریخ نام می برد . و رفیق روزبه از اینکه  گرایش او را درآن نوشته نماد رفرمیسم مطلق نامیدم ، سخت خشمگین است و در پاسخ به آن از هرچیزی برعلیه من استفاده نموده است تا بلکه بتواند خشم خودش را فرو بنشاند . وقتی که می بیند من در یخش اول این مقاله یکی از محورهایش را به شیوه برخورد او اختصاص دادم و می پرسم که من کی و کجا شما را ضد انقلابی نامیدم  و کی و کجا حق انتقاد و غیره را برای شما قایل نشدم . بجای آنکه در روشن کردن این موضوع تلاش کند  ،  با خشمی به مراتب بیشتر می نویسد :"کسی که مخالف نظری خود را رفرمیست مطلق بداند ، و سخنش را با آن آغاز کند و با آن به پایان ببرد، اگر با کلمات بازی نکرده باشد، یعنی که او را مخالف مطلق انقلاب هم می داند (مگر رفرمیست در برابرانقلابی قرار ندارد. آن هم از نوع مطلقش که جائی برای حاشاباقی نمی گذارد). از این جا تا به زبان آوردن ضدانقلاب دیگر راه چندانی نیست." و می افزاید : "  کسی که چنین آسان کارت رفرمیسم مطلق از جبیش بیرون بکشد، و برآن هم ا صرار می ورزد مطمئن باشید که کارت های دیگری هم در جببش وجود دارد که به وقت نیاز می تواند بیرون کشیده شود. فقط باید آبی برای شناکردن وجود داشته باشد. "و نقد من را نوشته ای می دانید که :" با انتصاب انگ دروع و سرهم بندی و به نوعی اتلاق مفهوم شارلاتنسیم به مطلب موردنقدخود، پیرامون راهبردهای سه گانه، عیار و اعتباری را که برای نقدو دیالوگ قائل است، به نمایش گذاشته است و عجیب است که حتی حق دفاع برای مخاطب خودهم قائل نیست وبا فرار به جلو و بافتن آسمان و ریسمان بهم، و با ارجاع دلبخواهانه به نوشته 5 سال قبل بدون آن که معلوم شود چه چیزی در پاسخ به چه چیزی است ، خواسته برای رفتاراقتدارگرایانه خود، حفاظی هم فراهم کند. "

اولآ من در آن مقاله گفتم که گرایشی که رفیق دراینجا آنرا نمایندگی می کند حتی راسترین جریانات رفرمیستی به این صراحتی آن را بیان نمی کنند و راهی که او به ما نشان می دهد رفرمیسم مطلق را به نمایش می گذارد . دومآ هر آدمی می داند که رفرمیسم با ضد انقلاب یکی نیست و درمقابل انقلاب ضد انقلاب قرار دارد و ما نمی توانیم رفرمیسم را با ضدانقلاب یکی بدانیم . رفرمیسم تلاش می کند که مسیر انقلاب را با تاکتیک های رفرمیستی  به خیال خودش به مجرای بی دردسرتری برای رسیدن به هدف جاری سازد . سومآ رقیق گرامی شما بیائید اثبات کنید که  نظرات  شما در آن نوشته رفرمیستی نیست. چرا شاکی هستید و به بیراهه میروید و به من خرده می گیرید که حتی حق انتقاد را برای مخالف نظری خود قائل نیستم . و من نمی فهمم که براساس چه دلایلی چنین نتیجه ای می گیرید !  بیائید توضیح دهید و مستدل حرف بزنید ، با کلمات بازی نکنید . خصوصا شمای که تاکنون هیچ نقدی از گذشته نظری و عملی تان نداشتید ! یکبار هم شده نیم نگاهی به گذشته تان بیندازید . اخراج‌ها و تصفیه ها را می گویم ! آیا یادتان است !؟

ادمه دارد                                 17 /1 / 2016                   26 دی ماه 1394

.